162 :ته تتوس

ساخت وبلاگ
چقدر انتخاب این که چه کتابی بخری سخته. تازه مثلا من الان یه لیست کتاب گلچین شده دارم کتابایی که خوندنشون برای این زمان مناسبه اما بازم بعضی وقتا از همینا نمیدونم چی بگیرم. حالا الان که نه یعنی چهار شنبه احتمالا میرم سمت دانشگاه برای کارای آخرش ولی همینجوری داشتم نگاه میکردم. سه تا کتاب تصویر مردم علیه تفسیر و باستان شناسی سینما تو لیستم هست که میخرمشون قطعا اما نمیدونم چی‌بگیرم دوست دارم از بارت بگیرم یه کتاب کلا دلم میخواد نویسنده هارو همشونو بخونم و این سنگ بزرگ نشونه نزدنه  یکی یکی دختر جان. چرا از بالزاک تو لیستم اسمی نیست؟ شاید فعلا نگیرم بهتر باشه. یه ولع عجیبیم در مورد متابای مربوط به عکاسی تو وجودم پیدا شده البته کلا میگما دلم میخواد اتاق روشنو دوباره بخونم آخرین بار پارسا بود اما میدونم لازمه ولی الان پشت هم شاید بهتر باشه نخونم اما کلا دلم میخواد دست خودم نیست هر چیزی که از عکاسی باشه. ولی چی بگیرم که بخونم دلم میخواد تا عید سرعتمو بالا ببرم تو خوندن و البته مثل همیشه درست ولی خب خیلی کندم. داشتم لیست میکردم کتابارو برای درست کردن کتابخونه اینجا از بهمن پارسال تا الان حدودا نزدیک ۲۸ تا کتاب خوندم که البته برای من بی سابقه بوده تو کل ۲۴ سال زندگیم توی یک سال البته که باعث شرمندگیمه اما برای سال اول و شروع خوب بود نه ؟ نمیدونم. من خیلی وقت هدر میدم استاد میگفت روزی ۱۴ -۱۵ س 162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 136 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 8:14

یه یک ساعتی هست که بیدار شدم البته از ساعت یازده هی بیدار شدم هی خوابیدم. چه هوای دلبریه زیادم شبیه جمعه ها نیست. حسابی خستگیم در رفته بریم امروزو داشته باشیم. 

دیگه این که دیگه تلاش نمیکنم برای کنترل کردن خودم یعنی اگه واکنشی هست همونجوری مشونش میدم و سعی میکنم فکر نکنم طرف مقابل ممکن چه فکری کنه مهم اینه آدم واقعی باشه و دروغ نگه. البته اینجوری خیلی آسون تره برام فقط باید فکرای بعدشو کنترل کنم. :)

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 124 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 7:08

تقریبا آخرای کتاب درباره عکاسیم امشب تموم میشه فقط مونده اون نوشته ای که جان برجر نوشته با چند صفحه از نقل قولها. میدونی کتاب که میخونم البته متفاوت تو کتابهای محتلف اما یجور ناخود آگاهی بعد که برمیگردم عقب تصویر دارم یعنی کلمات عینا تو مغزم نمیونن به صورت روایی تصویرن تجسمم هستن نه این که من مخصوصا این کارو کنما نه نه اصلا کتاب که میخونم ام اصلا بهش اینجوری فکر نمیکنم خیلی ناخواسته اینجوری میشه به خصوص بعضی قسمت ها از بعضی کتاب ها مثلا کتابای داستانی و رمان کلا انگار من اونجا بودم البته که بعضیاشم اینجوری نیست. من مسخو کاملا مثل فیلم تو مخم دارم :) یا خانم دلوی یا یادداشتهای زیر زمینی یا خیلی کتابای دیگه حتی کتاب مفاهیم عکاسی البته کمتر.درباره عکاسی کتابی بود که شاید تخصصی به نظر بیاد یعنی رمان نیست ولی این خصوصیت رو برام داره البته که باید بخونمش باز با یک بار ادم خیلی چیزارو شاید فراموش کنه ولی اون عکسایی‌که دیدم حرفایی که یه بخشایی زده بود تاریخ از ادمها اینجوری شدن برام کلا. یه خورده پرت مینویسم چون حواسم میست زیاد تو خیابون تو ماشین بابا نشستم میخواست بیاد بیرون خرید منم اومدم نمیخواستم زود تموم شه میخواسم یه هوایی عوض کنم خب هوا ابری بود. الانم که داره بارون میاد هرچند که چون گوشی از نزدیک تو دستم عینکو برداشتم و گاهی بدون عینک دیدن جهانم یه جور دیگه ای هست. دوست دارم از تو 162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 140 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 7:08

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 132 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 7:08

خب کتاب دربارهٔ عکاسی ، نوشتهٔ سوزان سونتاگ ، ترجمهٔ نگین شیدوش و فرشید آذرنگ، نشر حرفه نویسنده تموم شد.  وااااااای باورم نمیشه من تونستم بخونم اصلا فکرشو نمیکردم از پسش بر بیام یعنی یه خورده فکر میکردم خیلی سخت باید باشه فهمیدنش و خب صفحاتشم همینطور. البته که الان دوباره در وضعیت وحشتناک خلأ مانند بعد از تموم کردن یه کتابم. انگار یه بخششی ازم هنوز مونده توش و تموم نشده ولی خیلی خیلی خیلی یاد گرفتم هرچند باید بخونم میدونم که دوباره باید بخونم اما برای اولین بار از خودم راضیم. و چقدر عکس دیدم و البته با کسای دیگه آشنا شدم که بعضیاشم اسمشونو یادم نمونده ولی خب باز خدا پدر اینترنت رو بیامرزه‌‌. دیگه این که همین باید برم خیلی زود کتاب بخرم خرچند مثلا میخواستم پولامو جمع کنم ولی ظاهرا نمیتونم واقعا بلد نیستم طاقت نمیارم اما خب کتاب در اولویت ولی دلم میخواست اون اتاقکمم زود تر اوکیش کنم. هرچند به زودی لپ تاپم اوکی میشه اما روم نمیشه به بابام بگم برام اوکیش کنه :/ میدونم بگم مشکلی نداره ها ولی البته میدونمم آخرم به خودش میگم ولی فعلا نه اول لپ تاپم درست شه که گفت یکی دیگه بخره منم گفتم نه خب من واقعا یه حس دوست داشتنی نسبت به بیژو دارم نمیتونم فکر کنم همینجوری بمونه. بیخیال هرچی بیشتر توضیح بدم شاید ام مزخرف تر بشه از اینا بگذریم. آخر کتاب یک نوشته ای از جان برجر بود که در ادامه و یا مربو 162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 124 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 7:08

خب چیو شروع کنم. اصلا شروع کنم؟ یا امروزو فقط زبان بخونم و دفتر بنویسم؟ شایدم باید پنجررو باز کنم پتو رو بکشم روم تو هوای سرد بخوابم. این آخری خیلی مزه میده. انگار یه چی کمه. 

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 151 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 7:08

خب امروز میخوام شروع کنم به درست کردن کتاب خونه ی اینجا که کار زمان بری هست اما به نظرم خیلی خوب میشه  بازم باید در آخر دید و این که کتاب فضیلت های ناچیز ، نویسنده ناتالیا گینز بورگ ، ترجمهٔ محسن ابراهیم ، نشر هرمس رو دست بگیرم . کتاب خیلی طولانی نیست و یه روزه فکر کنم تموم بشه. بقیه داستانم که مثل همیشه‌ :) اینجا داره بارون میاد دلم میخواد برم بیرون اما یه چیزی جلومو میگیره. با این حال تو پزیرایی رو این مبل نشستم پرده رو دادم کنار دارم کیف میکنم همین هوای گرفته بارونی دلمو باز میکنه.  بیخیال بگذریم. آقا چرا همه جا برف میاد اینجا بارون :/  همیشه اینجام برف میومد با جاهای دیگه.  -____- 162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 127 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 7:08

تقدیر ما در فراز و نشیب امید و دلتنگی جریان دارد.


در آن زمان، من به آینده ای ساده و خوش ، سرشار از آرزوهای دلپذیر ، به تجربه ها و تعهدات مشترک اعتقاد داشتم  اما آن هنگام بهترین دوران زندگی من بود و فقط حالا که برای همیشه از چنگ من گریخته است، فقط حالا ، آن را میفهمم. ( همون فکر کنم حس نوستالژیِ...)

کتاب فضیلت‌های ناچیز ، نتالیا گینزبورگ ،محسن ابراهیم ، نشر هرمس

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 130 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 7:08

لعنت به این آدما لعنت به کسایی که تو جایگاه قضاوتن لعنت میدونم که بالاخره سقوط میکنه جایی که این قدر بی عدالتی هست مهم نیست زنده باشم یا نه اون روز اما بعضی وقتا حتی این فقط گول زدن خودمون باشه. اینجا اینا با اسم خدا هر غلطی میکنن. با اسم خدا میبخشن با یسریام به امید خدا میشیننو منتظر میشینن عدالت رو هوا اجرا بشه حق به حق دار برسه... آیا نباید از همچین خدایی متنفر شد؟ این چه خدایی که میپرسدینش ؟ خداشونم مثل خودشون حتما دو رو عوضی متجاوز ناحق  هر هر صفتی بدی که هست حتما داره که ازش پیروی میکنن. کاش میفهمیدن یسریا اینا چیزای تو خالیه. اینجا هیچ چیز اون جوری که باید باشه نیست. کلمات فقط پوسته های ظاهری هستن و هیچ معنایی حقیقی ندارن. چیزی به اسم قانون اجرا نمیشه آخه این چه قانونی هست که در مورد همه اجرا نمیشه آخه چه قانونی هست که اینقدر کثافتِ. لعنت که اگه به خاطر خیلی چیزا نبود ول میکردم میرفتم مگه همه فرار نمیکنن نمیرن. شما بمونینو کثافتی که ساختین. چرا باید یه عوضی غلطی کرده باشه و راحت تبرئه بشه. چرا اینقدر اشغال میمونن و نمیفهمن. فکر میکنن اینقدر نمیتونم بنویسم شماها نمیدونین نمیدونین دیگه نمیتونم ادامه بدم کاش میشد کاری کرد‌و ما گیر کردیم گیر کردیم لعنت به زندگی‌ متنفرم متنفر از بیخیال یسری حرفا گفته نمیشه تا ببینم کی همه چی منهدم میشه اینا خودشون خودشونو نابود میکنن امیدوارم. من 162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 147 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 7:08

هورا هورا هوورا هیچی نمیتونست حاو خوش کنه اومدم بیروون البته قرار بود تا سر میدون برم اما من که نگفتم باشه. بهتره برم. گوشیم داره خیس میشه به لطف استوریتی تینستا فهمیدم برف میاد چجوری ادم عوض میشه حالشا. 

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 135 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 7:08

خب من اومدم. البته دلم نمیخواست حالا حالاها بیام اما خب مامان نگران میشد فکر کنم یه یک ساعتی بیرون بودم البته زیادم خلوت نبود خوبه چی میشد یکی از این آدمای پایه اینجا بود میرفتم جنگل اونوقت چه کیفی میداد. فردا حتما میرممم. تو پارکینگم یه گرفه بود هی بلند بلند میو میو میکرد فکر کنم سردش بود من براش غذا بردم اما برا گرما کاری ازم بر نمیومد دلم براش سوخت :( امروز کار خاصی نکردم تقریبا خیلی کم اعصابم خورد شد و بعد خب پیش میاد دیگه بیخیال. اگه نمیرفتم بیررون تو دلم میموند. خیلی کیف داد راه رفتن رو برفای دست نخورده و صدای قرچ قرچش. :) مثل برف ندیده ها میمونم میدونم ^___^ دیگه این که ملالی نیست...  چقدر خوبه آدم خوشحالی بقیه رو میبینه همه خوشحالن برف اومده هیعییی 162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 119 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 7:08

من خوشحال میشم با اومدن برف بارون حتی او اما همش موقت بهم دهن کجی میکنه هیچ چیز موندنی نیست هیچ چیز واقعی نیس هیچ چیز دائمی نیست زود میرن زود تموم میشن زود آب میشن انگار هیچوقت نبودن و تو باید دو باره صبر کنیو صبر هی چشم انتظار باش دوباره با این که میدونی کوتاهه خوشحال بشی با ای که فقط ظاهره یه غمی هست یه غمی هست. شاید واقعا نفرین شدم نمیدونم. جنگل سفیده سفید شده حتما دلم آب شده براش

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 116 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 7:08

دیگه نتونستم جلوخودمو بگیرم عکس نگیرم وای الان یعنی جنگل چجوری شده. میخوام برم بیرووون اما فکر‌کنم خیلی زوده نه؟ وااااای دلم میخواد جیغ بکشم از ذوووق    


162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 139 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 7:08

اقا  ما رفتیم برف بازی تازه اومدم خونه دارم یخ میکنم. هرچند که اولش خیلی خوب بود بعد خب به هر‌حال همه چی دست من نی که ولی سعی کردم توجه نکنم در کل اون بخششو حذف کنیم خیلی حال داد. بالای جنگل سراشیبی بود سرسره درست کردیم فیلمشو بزارم ؟ فقط جیغ میزنم :دی  بعد خیلیم نشسته بود تا زانوم برف بود جاتون خالی کلی خوش گذشت ^___^ دیشب کلی واسه مسئله ای ناراحت بودم صبح برفو دیدم کلا یادم رفت. امروز از اون روزایی از سال بود که راحت با همه معاشرت میکردم :دی اولش‌ که  تا سپهرو سینا بیان با مها رفتیم تو کوچه برف بازی یه آدم برفی خیلی کوچولو درست کردیم بعدش همسایه هامون اومدن یکی ز همسایمون پسر بچه بود فکر کنم با خواهرش همسنای من شایدم حتی کوچیک تر خب بچه گناه داره هی میومد به دختر بزنه هی ادا میومد خیس میشم یه دوربینم انداخته بود گردنش بچه هم نمیدونست چیکار کنه هیچی دیگه من باهاش با مها کلی بازی کردیم بعدشم دختر اون یکی همسایمون اومد اونم کوچیک بود با اومنم بازی کردم  فکر کنم مربی مهد شغل مناسبی برام باشه :دی  ولی خدایی ادم باید راحت باشه چرا اینقدر معذب نمیدونم والا عکس منو آخرش ببینین احتمالا فکر کنین یه خورده خل وضعم :دی دیگه این که خیلی خوش گذشت با سانسور یک بخش.اگه میشد فیلممو میذاشتم اینجا از اون ببالا سر میخورم  :)))  تازه الان یخ کردم که اومدم زیر پتو یه کیسه اب داغم بغل کردم :) البته امرو 162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 147 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 7:08

خب تقریبا تا بیست مین پیش خواب بودم از خستگی نه که خیلی وقته فعالیت بدنیم کمه یه ذره تکاپو و حرکت میکنم خسته میشم جدا از این که پاهامم درد میکنن باید واسه این بخش ماجرا که فعالیت زیاد ندارم یه فکری کنم اصلا دوست ندارم اون همه وزنی که چهار سال دانشگاه کم کردم برگرده :/ چون شبام خب به من چه غذاهای خوشمزه درست میکنه مامان هنوز نتونستم مقاومت کنم نخورم بعضی وقتا کم میخورم ولی خب هرچند امیدوارم شیرو زردچوبه همچنان اثر داشته باشه چربی سوزیش :دی بیخیال این حرفای مسخره چی میخواستم بگم آهاااان اهان عکس پست قبلم در مورد عکس انداختنو این داستانا توی درباره عکاسی نوشته بود و چیزی که الان میخوام بگم هم ممکن توش ازش حرف زده باشه هنوز فکر نکردم بش به اون صورت ولی شمام براتون قطعا پیش اومده خوشتون نیاد ازتون عکس بندازن؟ من که اینجوریم اصلا دوست ندارم اصلا اصلا اصلا بعد فکر کنین کسی دوربین به دست باشه که ازش متنفرید بدتون میاد فقط میخوام بگم چه حس بد و وحشتناکیه و همش فکر میکنه ادم این شخص چرا اینقدر بیشعوره و با عکس‌تو چیکار داره چرا اینقدر احمقه که وقتی میگی عکس نمیخوام شما بگیرین دوباره فرصت گیر بیاره این کارو انجام میده البته که اگه عقل داشت یعنی حالت نرمال میفهمید توی بعضی دیگه از مسائل اما میخوام بگم متنفرم از این که هر کسی ازم عکس بندازه بهضی وقتا واقعا واقعا واقعا همون عمل متجاوزانست از آد 162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 120 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 7:08

خب خب بزارین نتیجه رو بگم یه جای باحال کشف‌کردم. یعنی کلا خیلی باهاش کیف کردم نه فقط برای عکاسی انگار همچین جایی مدفون بوده باشه تو شهر تا حالا با این که نزدیک بود خیلی دور نبود ولی یجوری جلوش خیلی نو هست بعد ولی توش که میری یه خورده که میگذره انگار کلا عوض میشه و کلا مثل یه باغ مخفی. توش خلوت نبود و راستش با این که همیشه خلوت ترجیح میدم امشب لذت هم میبردم میگم کلا حال کردم با فضا با همه چی. فکر کنم یه چند دفعه ای جا داشته باشه که برم و بزرگ بود و یه کرمیم تو وجودم بود که بهم میگفت همه جارو زیرورو نکن امشب مائده در نتیجه تا یه حدی جلو رفتم. اما جدی میگم یعنی فکر‌نمیکردم ولی چند تا عکس خوب دارم چند تا که مطمئنم ازشون خیلی الان یه احساس آرامشی بهم دست داد و خوشحالم. حالا چند بار نگاه کردم سعی میکنم عکسایی که خوب نیستنو پاک کنم تا قبل از عکاسی جدید و انتخاب کنم اگه بتونم شماره هاشونو بنویسم رو هم تلمبار نشن تا لپ تاپم اوکی بشه. یه انزژی گرفتم که نگو.  از این بگذریم. ام میخوام فیلم بیینم سینما پارادیزو امشب. جایی اسمشو دیدم و نظرم جلب شد. البته دیشب تصمیم داشتم امشب فیلم برباد رفته رو ببینم که سه ساعت بود‌دیشب میدونستم کششو ندارم اما الان فعلا هنوز رو مود اون نیستم :)  ای کاش میتونستم یکی از عکسامو بزارم. لعنت به شانس که همش یه چیزیم باید خراب بشه :دی ولی خدایی هر دفعه این اتفاق میفته 162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 124 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1396 ساعت: 19:19

خب هرچی‌که در موردش میگن من موافقم این که عالی فوق العادست قشنگه چزو فیلهای برتر هرچی هرچی اما + این که واقعا مزخرف بود. واقعا و فهمیدن این موضوع دقیقا پنج دقیقه بعد از تموم شدن کامل فیلم بود برام و بعدش واقعا اگه بخوام بیشتر بهش فکر کنم قطعا ساعت ها میتونم اشک بریزم. شاید کسی نفهمه حرفامو  ام وحشتناک بود وحشتناک البته که میدونم دلیل گریه کردنم چیه دیوونه نشدم هنوز فکر کنم بهتره سعی کنم بهش فکر نکنم.

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1396 ساعت: 19:19

تا خوابم ببره طول‌کشید. میدونم یه خورده تند رفتم اما اذیتم کرد فیلم واقعا شاید خصومت شخصی داشت بام :دی آخه به نظرم ارزش نداره یعنی آلفردو فقط حق نداشت اون چیزی که خودش ارزوش بوده و بهش نرسیده رو با خودخواهی به اون پسرک بیچاره تحمیل کنه اینجوری واقعا خیلی نا جوانمردانه بود من مطمئنم اگه کسی بخواد چیزی بشه ربطی به این نداره که کسی که دوست داره رو از دست بده یعنی همیشه راه های بهتریم هست. دو این که چیزی شدن درست اما به چه قیمتی وقتی قراره باقی عمرتو وحشتناک بگذرونی من اگه باشم شاید کلا از همه چی دست بکشم ارزششو نداره وقتی راحت از دست میدی. دیگه این که بیخیال بقیش. زندگی همیشه وحشتاک بوده اما مشکل اینه با تمام این خصوصیات بدش ادم دست نمیکشه.میرم یه چی بخورم و شروع کنم.  162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 143 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1396 ساعت: 19:19

خب فعلا قرار میست کارای خودمو کنم باید نهار درست کنم. حدس بزنین چی. کُتْلِتْ :///// اصلا خوشم نمیاد ازش خب یعنی سردش خوشمزه تره اونم خالی نه با چیزی :/ البته برای خودم افتخاری سیب زمینی سرخ کرده هم درست میکنم بقیم خواستن باهاش بخورن. راستش اصلا رو مود آشپزی نیستم اووف بسه دیگه غر زدن برم زود تمومش کنم. 

162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 167 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1396 ساعت: 19:19

خب بزارین هچی تو مغزم میاد مخل کارم میشه رو بنویسم [ الکی مثلا خیلی خفنم :/ :دی] درباره عکاسی فصل پنجمم به نام انجیل های عکاسی. خب دلیل این که زیاد نمینویسم اینه که اکه بخوام بنویسم کل کتابو باید بنویسم من واقعا واقعا واقعا سونتاگو دوست دارم بعضی جاها که میرسم واقعا حیرت میکنم چطور یه نفر اینقدر دقیق چیزایی رو نوشته و متوجه شده ارزیابی کرده که توی اون حرفه نیست شاید اصلا عکسیم نگرفته باشه یعنی رسته اینو قبلا مقدمه ی مقاله ی آئورا بود فکر کنم خوندم اما واقعا انگار درکش نکرده بودم که چجور افسونی هست و روی من هنوز فعال نشده بود. بقط میدونستم اما الان که این کتابو میخونم با گوشت و پوست و تا مغز استخونم میفهمم که فوق العادست ادم حیرت زده میشه شاید همون فاصله ای که این افراد ب عکاسی دارن باعث شده  همه چیزشو بیینن و شاید بی طرف اون چیزی که بوده و هست رو اینقدر دقیق ام خیلی دلم میخواد بگذریم بگذریم خلاصه که همین شاید و این روزا بیشتر از هر وقتی احساس میکنم عکاسی رو عاشقشم و از این بودنش  و از این که عمرمو میخوام براش بزارم پشیمون نیستم. دیگه این که بچه ها در تب و تاب انتخاب واحدن اوم فکر کردم که درست که از یه نظر شاید دلم بخواد فقط یه کلاسو باز تجربه کنم که تجربه دوبارش به اون صورت گذشته احتمالا لوسش میکنه در نتیجه همون بهتر تموم شد و دستاورداش باهام موند :دی اما ام نیمه پر لیوان اینه که 162 :ته تتوس...
ما را در سایت 162 :ته تتوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7maedeh-drad1 بازدید : 126 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 23:23